چندر روزی است اوضاع رو حی ام مناسب نیست ، همه اش بی حوصله گی است و بس.
همه اش خستگی است و بس ...
همه اش به کسی است و بس ...
چند روزی دارم برای واژه ها دنبال معنی می گردم.
مثل زندگی ...
مثل دنیا ....
مثل نفس کشیدن ...
مثل بودن ...
اما تلاش بی فایده است و دیگر هیچ چیزی برای من معنا ندارد. حتی خودم. آخر همیشه تو معنای اینها بودی . نه اینکه الان نیستی ، خیر ، بلکه هنوز معنای واقعی تو هستی.

اما برادرم ! دلمان از ریش ریش شدن گذشته خورد خورد شده.
روزها را میشمارم تا سه ماهی که قول دادی تمام شود. 12 مهر ماه میشود، اینبار هم همچون همیشه بر سر قولت باقی بمان.
این چند روزه مادر همیشه میگوید " ای بی وفا دنیا " .
دلم سقوط می کند وقتی تورا برای من اینگونه میخوانند " برادره خدا بیامرزد ".
رضا جان ! .......
مرا مهلتی ده تا توانم آنچه را که موجب خوشنودی تو میشود.
جهت شادی ارواح طیبه شهدا از صدر اسلام تا کنون ، علی الخصوص شهدای مدافع حرم و بویژه برادر من صلوات

